مصطفی عزیزی؛ نویسنده، فیلمنامهنویس، زندانی سیاسی سابق
مصطفی عزیزی
مصطفی عزیزی (زاده ۲۹ شهریور ۱۳۴۱ در اراک) فیلمنامهنویس، نویسنده، تهیهکنندهٔ و برنامهساز تلویزیونی ایرانی است.
وی در دههٔ ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ مسابقه تلاش و مجموعه تلویزیونی مسافر را که هر دو از برنامههای پربیننده تلویزیون بودند تهیه کرد. عزیزی در سال ۱۳۹۳ دستگیر و به هشت سال زندان محکوم شد که در نهایت پس از ۱۵ ماه از زندان آزاد شد.
مصاحبه با مصطفى عزیزی: زندانی سیاسی سابق
آیا می توانید از تجربه شما در زندان های ایران بگویید؟
اما به طور کلی بخوام بگم که هم در دو الف سپاه پاسداران در واقع دستگیر کرد منو و مورد بازجویی قرار داد و در انفرادی که آنجا بودم هم در بخش عمومی بسیار من سخت گذشت
در بخش انفرادی مشکلات خودش را داشت در واقع یعنی اینکه از اینکه هیچ کسی را نمیدیدی و در انفرادی و فقط صدای بازجویان نگهبانها را میشنید ای خود به خود تاثیر روانی خیلی سختی می گذاشت و در بخش عمومی هم به خاطر اینکه اینقدر شلوغ بود
به تازگی ویدیوهاى از هک دوربینهای زندان اوین منتشر شده است؛ نظر شما درباره اين ویدیوهاى چیست؟
اما تا به حال چیست فیلم هایی که منتشر کردند چیزی را نشان دادند که مردم نمی دونم و مردم خیلی بدتر از اینها شو شنیدم از دست از زبان زندانیانی که بودم و هرچند شنیدن کی باید مانند دیدن ولی این فیلم ها نشون نمیده واقعا یه وضعیتی که چه جوری شکنجه سیستماتیک وجود داره اینه که حالا یه زندانی را این جوری بزنم بکشمش را ببرند یا یک روحانی بیادردت بشه و بدون تو بی تفاوت از روی قربانی بگذره دیدانش البته طبیعتاً دلخراشه اما مردم باز بیشتر از این میدونن من برای خودم نمونه خودم اگه می خوام بهتون بگم بیبنید وقتی که من هم منتقل کردند به بنده هشت بردن معرفی کردم که توی این اتاق به اتاقی بود ۲۰ متر بودند درست، پنج متر طولش بود چهار متر عرضش بود
۲۰ متر بودم که برای ۱۵ نفر رو تخت سه طبقه من سی و دومین نفر بودم
آیا فقط زندانیان سیاسی در معرض چنین چیزهایی هستند؟
بله متسفانه زندانی عادی در معرض شکنجه بودند ؛ شاید بیشتر از زندانیان سیاسی
بخصوص در شعبات مختلف آگاهی از جمله آگاهی شاپور که یکی از بدنام ترین آگاهای تهران والبته زندانیان سیاسی مانند دراویش نعمت اللهی گنابادی در همون آگاهی شاپور مورد شکنجه های زیاد قرار گرفتن وآقای راجی فوت کرد زیر همون شکنجها .
بله خوب زندانیان سیاسی بشکل دیگری مورد آزار واذیت قرار میگرفتند وصرفا برای اینکه تخلیه اطلاعتی شون کنند یا برای دیگه پرونده درست کنند..
آیا ممكن است روزی فیلم مستندی درباره این تجربه بنویسید؟
برای من ک در زندان بودم در همون انفرادی دو الف برای اینکه سیستم مغزمیو حفظ کنم توی اون سه و نیم متر در یک و نیم متر جایی که به عنوان سلول انفرادی در اختیار من بود یعنی منو توی اونجا انداخته بودن روزی ۱۱ کیلو متر راه می رفتم و در ذهنم فیلمنامه ای می نوشتم برای اینکه ذهنمو حفظ کنم چون اونجا کاغذ قلم که نداشتیم باید همه رو توی ذهنم مرور می کردم این کارو کردم وقتی که به بخش عمومی رفتیم نوشتمش و حالا داستانش مفصله احتمالا شنیدین چند وقت پیش تصمیم گرفتم که این فیلمنامه رو درواقع بسازم همینجا در کانادا و الان دارم کاراش رو انجام میدم البته تغییرات زیادی دادم توی فیلمنامه برای اینه که فیلنامه قویتری بشه مسائل بیشتری رو منعکس کنه
آینده هنر تحت حاکمیت جمهوری اسلامی را چگونه می بینید؟
ببنید هنر به ویژه هنری که حالا من توش دستی دارم به صورت صنعت هنر و شما وقتی که می بینید که اوضاع صنعت در این کشور به چه وضعیتی افتاده باید بدونه که اوضاع هنر به چه وضعیتی گفت و دیگه میوفته از قبل از اینکه جمهوری اسلامی مستقر بشه در واقع با سینماتیک زدن و اون ویژه سینما رکس کار خود را شروع کرد با اعدام ها روی مدرسه رفاه با اعدام شاعری مثل سعید سلطان پور با حکم اعدام دادن برای هنرمندی مثل نصرت کریمی و دهها افراد ناشناخته تر که جوان بودم که تو عرصه هنرهای مختلف از جمله هنرهای نمایشی فعالیت میکردند..
در دوران پادشاهی هنر خیلی مهم بود در کشور کلا از بین رفت یعنی اصلا نابودش کردند بعد به جای سالن های باله مثلا در تبریز سالن باله ساخته بودند از روی پیش مسکو زمانپیش برای اینکه دینامیت گذاشتند و تمامش نابود کردن زمان ملکوتی امام جمعه تبریز در کنار ارگ علیشاه اصلا نابود کند اینم را نابود کردند
و به طور کلی من آینده برای جمهوری اسلامی نبینم یعنی جمهوری اسلامی از روز تشکیل خودش آینده اش را فروخت یعنی مثل یک بچه پولداری که یک ارث گفتی بهش رسید و این ارث رو خورده خورده به تاراج داد نابود کرد و آتش زد در واقع مثل اینکه بنزین ریز و آتش بزنیم